جدول جو
جدول جو

معنی قلعه جنگ - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه جنگ
(قَ عَ)
دهی است از دهستان قبلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول، واقع در 68هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 5هزارگزی شمال ایستگاه راه آهن شهبازان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 400 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀعشایر لر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلوه سنگ
تصویر قلوه سنگ
قطعه سنگ کوچک ناتراشیده درشت تر از گردو تا اندازۀ یک سیب
فرهنگ فارسی عمید
(قَ عَ بِ لَ)
از دهستان قنقری پایین (سفلی) بخش بوانات شهرستان آباده، واقع در 26هزارگزی باختر سوریان و 30هزارگزی شوسۀ اصفهان به شیراز. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 123 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. و محصول آن غلات، حبوب، میوه جات و شغل اهالی زراعت و باغبانی است. صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نُ)
دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان، واقع در 27هزارگزی باختر تویسرکان و 3 هزارگزی جنوب شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 661 تن است. آب آن ازچاه و محصول آن غلات لبنیات، دیم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. به این ده اسحاق نیز میگویند. مزرعه چهارشنبه جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
کلاته ای است در سبزوار
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ ؟)
دهی از دهستان زاده بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 15هزارگزی خاور تربت حیدریه و 3هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی تربت به باخرز. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 395 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ جَ هامْ بَ)
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج. و کنار رود خانه لیله. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن گرمسیری. سکنۀ آن 150 تن، آب آن از رود خانه لیله و محصول آن غلات، لبنیات، محصولات جنگلی مانند: مازو، بلوط، سقز، کتیرا و غیره و شغل اهالی گله داری است. و در تابستان به ارتفاعات مجاور میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان اورامان، بخش رزاب شهرستان سنندج، واقع در 18هزارگزی شمال باختر رزاب و 10هزارگزی شمال راه اتومبیل رو مریوان به رزاب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن. غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو و راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ گَ)
یکی از دهستانهای 9 گانه بخش کهنوج شهرستان جیرفت. این دهستان در جنوب کهنوج واقع شده و محدود است از شمال به دهستان رودبار از خاور به دهستان رمشک از جنوب به دهستان مارزو کوه شهری و از باختر به دهستان منوجان رودبار. موقع جغرافیایی آن جلگه و قسمت باختری کوهستانی است و هوای آن گرمسیری است آب آن از قنات و گاوچاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ده از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 745 تن است. مرکز دهستان حسین آباد. و قراء مهم آن کشیت وزر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
قلعه ای است از سنگ تراشیده و در حران واقع است دورش یکهزار و سیصد و پنجاه گام و ارتفاع دیوارش پنجاه گز است. (نزهه القلوب ص 103). بر فرات واقع است. (منتهی الارب). رجوع به قلعه النجم شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
شهری است به هند. گویند که رصاص و شمشیرها بدان منسوب است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نام معدنی است که سرب نیکو بدان منسوب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ)
دهی است از دهستان بخش قلعه زراس شهرستان اهواز، واقع در 8هزارگزی شمال قلعۀ زراس و کنار راه پرعباس به صالح آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 104 تن است. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ تِ)
دهی است از دهستان ریمله بخش حومه شهرستان خرم آباد، واقع در 7هزارگزی شمال باختری خرم آباد و 3هزارگزی خاور خرم آباد به کرمانشاه موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل و مالاریایی است و سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از رود خانه پاپی و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش بافی و سیاه چادربافی است. راه اتومبیل رو دارد و ساکنین از طایفۀ سپه وند هستند و برای تعلیف احشام به ییلاق و قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قُلْ وَ / وِ سَ)
سنگهای صافی نه بزرگ و نه خرد، کمابیش چون گردۀ گوسفندی. (یادداشت مؤلف). سنگ های یک مهره بزرگتر از ریگ، فلاخن. قلماسنگ. (یادداشت مؤلف). رجوع به قلماسنگ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ تُ جَ بَ)
ده کوچکی است از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، واقع در 48هزارگزی جنوب خاور سوریان کنار راه فرعی دیدگان به سرچهان. سکنۀ آن 18 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ ؟)
قلعۀ بزرگ و محکمی است و بجنگ نتوان ستدن. هوای آن گرم است. رجوع به فارسنامۀ ابن بلخی چ کمبریج ص 159 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ چَکَ)
دهی است از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو، واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 8هزارگزی باختر راه ارابه رو دره شام. این ده کوهستانی و معتدل و مالاریایی است. سکنۀ آن 28 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ جُ)
دهی است از دهستان پیربخش حومه شهرستان خرم، واقع در 22هزارگزی شمال خرم آباد و 15هزارگزی خاور اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاهان. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 300 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی زنان فرش بافی و جل بافی است. راه مالرو دارد. مردم آن از طایفۀ بیرالوند هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ جَ یِ)
دهی است از دهستان خورخورۀ بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری سقز و کنار رود خانه جعتو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 20 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد در جنوب باختر آبادی روی کوه آثارابنیه قلعۀ قدیم مشاهده میشود و به نام قلعه طلوع الشجر معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان گاودولی بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 26هزارگزی جنوب باختری مراغه و در مسیر شوسۀ مراغه به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل و مالاریایی است. سکنۀ آن 792 تن، آب آن از رود خانه مردی و قنات و چشمه و محصول آن غلات و چغندر و کشمش و بادام و نخود و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه شوسه و شعبه تلفن و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نَ جَ قُ)
دهی است از دهستان جعفربای بخش گمیشان، شهرستان گنبد قابوس، واقع در 12000گزی خاوری گمیشان. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مرطوب و مالاریایی است. سکنۀ آن 1000 تن است. آب آن از چاه و لب شور و محصول آن غلات، حبوب، صیفی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم بافی و نمدمالی است. تپه های متعدد از آثار ابنیه قدیم در اطراف این ده وجود دارد. راه آن فرعی است. و از دو محل بالا و پایین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ اَ)
دهی است از دهستان بالا ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 67 هزارگزی شمال فریمان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل. سکنۀ آن 6 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرواست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل، واقع در 16 هزارگزی شمال سه کوهه و 6هزارگزی خاوری شوسۀ زاهدان به زابل. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرم معتدل است. سکنۀ آن 420 تن است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ)
ده کوچکی است از دهستان دراگاه بخش سعادت شهرستان بندرعباس، واقع در 110 هزارگزی باختری حاجی آباد و 7هزارگزی جنوب راه مالرو حاجی آباد به نیریز، سکنۀ آن 25 تن است. مزرعۀ چنارجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَعَ نُ رَ)
دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 72هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و 46هزارگزی شوسۀ ازنا به درود. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 245 تن است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلعه جقه
تصویر قلعه جقه
کلاچک نام جایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلوه سنگ
تصویر قلوه سنگ
واژه پارسی است گرده سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
((~. سَ))
سنگ های کم و بیش درشت که از ریگ درشت تر ولی از قطعه سنگ کوچک ترند، قطعه ای سنگ نتراشیده
فرهنگ فارسی معین